معنی اجاق کور
گویش مازندرانی
بدون فرزند و جانشین – کسی که اجاق خانواده اش کور است
لغت نامه دهخدا
اجاق کور. [اُ] (ص مرکب) که فرزند ندارد. بلاعقب. بی خَلف. عقیم. توسعاً، عاقر.
اجاق
اجاق.[اُ] (ترکی، اِ) اجاغ. دیگدان. دیگ پایه. آتشدان. || دودمان. خاندان. آل. دوده:
با اُجاق شاه مردان هرکه خصمی میکند
خانه اش را روشنی از خانه روشن کردنست.
واله هروی.
|| دهانه ٔ مبرز. نشیمن مستراح. || چهارپایه ای چوبین که ناوه ٔ گِل کشان را بر آن نهند برای پر کردن گل. || (ص) صاحب کرامات و کشف: فلان اجاق است.
- اجاق الکلی، آلتی طبخ را که با الکل سوزد.
- اجاق فرنگی، قسمی منقل آهنین با سوراخها در اطراف دیواره که بر آن طبخ کنند.
- اجاق نفطی، آلتی طبخ را که با نفط سوزد.
فرهنگ معین
[تر - فا.] (ص مر.) (عا.) کسی که نمی تواند فرزند داشته باشد، نازا، عقیم.
اجاق
دیگدان، آتشدان، دودمان، خاندان، صاحب کرامات و کشف، گاز نوعی اجاق که سوخت آن گاز متان است، برقی نوعی اجاق که با نیروی برق گرما تولید می کند و مثل اجاق گاز برای پختن غذا و جز آن به کار می آید. [خوانش: (اُ) [تر.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
مترادف و متضاد زبان فارسی
آتشگاه، تنور، دم، منقل، آل، خاندان، دوده، دودمان
فارسی به ایتالیایی
fornello
فارسی به آلمانی
Darre (f), Feuerstelle (f), Herd (m), Kamin (m), Kamin (m)
فارسی به عربی
فرن، موقد
معادل ابجد
331